ركسانا غفارپور

هشت ماهگي

عزيز دل مادر شيرينم روز به روز داري شيرين تر ميشي. حسابي هم شيطون شدي امسال با حضور تو اصلا نتونستم درست به كار و بار خونه تكوني برسم. حسابي وقتمون و پر ميكني. البته اتقدر ورجه وورجه مي‌كني كه يه وقتايي كلافه ميشم دلم ميخواد يه دوساعت بخوابم :)) اما كافيه بخندي يا بياي تو صورت آدم يه فوت كني ادا در بياري دنياي خستگي از تنم در مياد و خوشحال ميشم. راستي ميدوني يكي از لذات زندگيم چيه ؟ وقتي ميخوابي ميشينم نگات ميكنم انقدر دلم برات ضعف ميره كه يه وقتايي بوست مي كنم و بلند قربون صدقه‌ات ميرم. تو هم از خواب پا ميشي :) منم به خودم ميگم آخه چه كاري بود كردم. تو اين ماه حسابي ميريم اين ور و اون ور ميچرخيم پاساژ‌ها و مراكز خريد براي عيد خري...
6 ارديبهشت 1390

فرشته كوچولوِی مامان

عزيز دل مادر، بابايي برات اين وب لاگ رو درست كرده قراره برات مطلببزاريم، لينك دوستاتو برات اينجا بياريم و از آرزوهامون برات حرف بزنيم.انقدر كه ايشالله بزرگ بشي خودت بياي اينارو بخوني. امروز 21امين هفته تموم ميشه و دلم ميخواد زودتر تيرماه بياد تا ايشالله بدنيا بياي و بغلت كنيم :) الان كوچولويي يه فرشته كوچولو حدود 300-400 گرم و حدود 26-30 سانتي‌متر قد. راستي تو اين هفته ميخوايم بريم برات خريد كنيم با مامان جون و خاله. ...
28 فروردين 1390

بهار زندگي ما

عزيز دل بهارت مبارك، امسال يعني 1389 اولين هواي بهاري كه نفس مي كشيالبته غير مستقيم اميدوارم سالهاي سال باشي و خوشبخت زندگي كني عزيزم . ديگه داري ماشالله روزبه روز بزرگ تر ميشي الان بين 600 تا 700 گرم وزن داري واي كه دلم لك زده براي اينكه بينمت. راستي اينم اولين فال حافظ كه بابايي برات گرفته: ...
28 فروردين 1390

روز آخر كاري

امروز 30 خرداد 1389 و من ديگه اومدم كارام رو جمع و جور كردم كه برممرخصي. انگاري خونه كه هستم تو هم خوشحال‌تري، قشنگ معلومه كه استراحت كهمي كنم تو هم راحتي. خلاصه دارم ميرم خونه ولي خيلي وقته كه من وبابايي حسابي منتظر اومدنتيم. دلمون يه ذره شده ببينيم اين پرنسسكوچولومون كه الان انقدر وول ميخوره چه شكليه و بغلش كنيم و كلي از زندگيلذت ببريم. ديگه اتاقتم تقريبا آماده‌است و لباساتم اتو شده فقط موندهشما فرشته من كه بياي. دكتر گفته در فاصله 10 تير تا 26 تير بايد منتظرباشيم. يعني حدود 10 روز ديگه ... اينجا هم برات چند تا از عكساي دوتاييمون و عكس اتاقتو ميزارم. خيلي منتظريم ايشالله كه صحيح و سالم پا به اين دنيا بزاري و بتونيم اونجوري كه دلمون مي‌خو...
28 فروردين 1390

وقتی من اومدم

پنجشنبه صبح مامان و بابا می خواستن برن خرید برای استقبال از فرشته کوچولوشون اما قبلش به پیشنهاد دکتر رفتن بیمارستان تا یک نتیجه آزمایش رو بررسی کنند مامان رفت پیش دکتر و دکتر دیگه اجازه نداد برن خرید. دکتر بهشون گفت که فرشته کوچولو حوصلش سر رفته و دیگه می خواد بیرون بیاد و اینطوری شد که فرشته کوچولو اومد. البته همون اول دکترها برای اینکه بگن این دنیا چقدر خطرناکه چند تا آمپول بهش زدند بعد آمپول به بابا اجازه دادند تا از نزدیک فرشته کوچولوی خودش رو ببینه و اینطوری بود که این فرشته کوچولو وارد عرصه جدیدی شد. فرشته کوچولوی ما راه سختی رو پیش رو داره پس فعلا بهتره استراحت کنه :) ...
28 فروردين 1390

عاشقتم دخترم تا آخرين نفسي كه مياد

عزيز دل مادر، تا بحال سعيكردم بهترينام و به تو بدم. بهترين لالايي، بهترين لبخند، بهترين آغوش وبهترين روزهاي عمرم رو. بهترين‌هايم هميشه براي تو. عزيزم امروز 5امينروز كه تو 6ماهه شدي ماشالله داري برا خودت خانمي ميشي. هيچ‌وقت فكرنمي‌كردم كه انقدر بهم عادت كنيم. وقتي 6 ماهه شدي مامان ديگه بايدبرمي‌گشت سركار. نميدوني شبي كه صبحش براي اولين بار مي‌خواستم بزارمتخونه چه حالي بودم. بازم خداروشكر كه مامان‌جون هست وگرنه مهدكودك خيليبرامون سخت‌تر مي‌شد (خدا برامون نگهش داره). روز اول هرجوري بود گذشت بابغض‌هاي گاه گاه و اينكه تلفن ميزدم جوياي حالت مي‌شدم. .قتي اومدم خونهباهام قهر بودي تازه ديروز يه‌كم باهام آشتي شدي وقتي منو مي‌ديدي غصه‌دارتو بغل ما...
28 فروردين 1390